روزانه شیرین عسل
سلام گلم امروز اومدم به وبلاگت که خاطرات روزانه رو بنویسم 5شنبه قرار شد بریم تهران شب شام رفتیم خونه عمه نفیسه مرتضی اینا و عمو جواد و دایی حسن و سعید اونجا بودن تو هم کلی ذوق کردی امیر حسین رو دیدی وکلی با اونا بازی کردی عمه نفیسه هم زحمت کشیدو بهت هدیه داد یه بلوز خوشگل دستش درد نکنه شب رفتیم خونه دایی حسن خوابیدیم ولی زندایی و خاله سپیده نبودن رفته بودن مرند خونه مامان بزرگش واقعا جاش خالی بود خلاصه فردا ناهار رو هم رفتیم خونه عمو حاج علی اونجا هم کلی با عمو حاج علی بازی کردی دستش رو میگرفتی میگفتی بیا بریم خونه بازی کنیم شب هم رفتیم بهار رو دیدیم که 1ماهش شده بود ماشالله خوشگل بود بعدش هم اومدیم قم که وقتی رسیدیم قم کلی گریه کردی که چرا اومدیم خونه برگردیم بریم تهران ازشنبه هم رفتی خونه آقاجون الان هم سرما خوردی
اینم خونه عمو حاج علی