روزانه علی جون
سلام عشقم دیشب تو خونه بودیم حوصلمون سر رفته بود به بابایی زنگ زدم که بیاد شام بریم بیرون بهت گفتم بریم شام پیتزا بخوریم تو هم که از خدا خواسته کلی ذوق کردی گفتی هوررررررررررررررا پیتزا خلاصه بابا ساعت 10 اومد و با هم رفتیم بیرون یه چند تا عکس هم ازت گرفتم میخواستم صورتت رو بدم نقاشی کنن ولی دیر شده بود وسیله های رنگ آمیزی رو جمع کرده بودن فقط با وسیله هاش بازی کردی دوست دارم خوشگلم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی