علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

علی شیرین عسل

خاطرات روزانه علی قند عسل

1391/7/5 16:59
272 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قند عسل مامان دیروز صبح وقتی از اموزشگاه اومدم بابایی رو بردم رسوندم محل کارش بعد هم از اونجا اومدم دنبال تو که خونه اقاجون بودی خیلی بهت خوش گذشته بود میگفتم بیا بریم نمیومدی ناهار رو اونجا موندیم بعد از ناهار اومدیم خونه بردمت حموم بعدش خوابیدی بعد از خوابت رفتیم فروشگاه داخل فروشگاه به بچه ها بادکنک میدادن اول رنگ بادکنک سفید بود بعد از چند دقیقه گفتی یه رنگ دیگه میخوام مادرجون برد برات عوضش کرد بعد 20دقیقه گفتی دوباره برو عوض کن حالا این دفعه من رفتم عوضش کردم چون دست بچه ها رنگ های مختلف میدیدی هر رنگی رو میخواستی خدا رو شکر خریدمون تموم شد که دیگه رنگ دیگه ای نخوای تو فروشگاه خبر دار شدیم که بچه پسرخاله بابایی به دنیا اومد خیلی خوشحال شدیم دختره اسمش رو گذاشتن بهارb774577c9b20b5da05b482321f9d2d04 عکسهای زیبا و دیدنی از نی نی کوچولوها ماشالله میگن تپله هنوز ندیدیمش خواستگاری دایی جون هم که میگفتم میخواهیم دوباره بریم بهم خورد چون صحبتهایی که از قبل کرده بودند به توافق نرسیده بودن انشالله خواستگاری بعدی 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

somayye
15 مهر 91 17:26
سلام دوست عزیزم چه گل پسری داری ماشالله.خدا حفظتون کنه. اسم پسر منم علیه.فقط علی آقای شما یه سال از علی کوچولوی ما بزرگتره.ولی فکر کنم بتونیم دوستای خوبی برای هم باشیم. به ما هم سر بزن. یا علی مدد