روزانه پسرم
سلام پسرم ببخشید چند وقته نتونستم بیام به دلایل زیادی نتونستم هفته پیش که از یکشنبه خالم از شمال اومده بود یا خونه داییم بودیم یا خونه خاله یا خونه اقاجون اینا تا چهارشنبه که قرار بود بعداز ظهر برن شمال که ناهار خونه داییم دعوت بودیم که صبح از ارومیه زنگ زدن گفتن که یکی از فامیل های بابا فوت کرده بابا با مادرجون با هم رفتن ارومیه منم که امتحان داشتم و از طرف دیگه هوا سرد بود نمیتونستیم بریم ما ناهار رفتیم خونه داییم بعدش رفتیم خونه آقاجون موندیم تا بابا از ارومیه بیاد شنبه شب بابا اومد منم بعدازظهر رفتم امتحان دادم بابا وقتی اومد کلی ذوق زده شدی خلاصه تا دیشب بابا رفت استخر دیر وقت اومد خونه منتظر بابا بودی گفتی بابا چرا نیومد گفتم بابا رفت استخر گفتی هااااااااااااااااااااگفتم رفته شنا گفتی رفته دریا گفتی که میخوام منم برم اونقدر استخر گفتم تا یاد گرفتی بابا که اومد بهش گفتم گفت دفعه دیگه تو رو میبره تو هم میگفتی بزرگ بشم بابا بشم برم استخر قربون او حرف زدنت برمالان هم داره بارون میاد و تو خوابیدی