خاطرات علی کوچولو در تعطیلات
سلام پسر مامان از 5شنبه با بابا تصمیم گرفتیم بریم باغ دایی بابا تو دماوند چون دایی حسن زنگ زده بود که بیاین بریم اونجا
ما هم قبول کردیم 5شنبه غروب راه افتادیم رفتیم به سمت دماوند رسیدیم اونجا همه بودن خاله سپیده هم طبق معمول عملیات نجوم رو انجام میداد تلسکوپش رو اورده بود زحل رو بهمون نشون داد حلقه ای که دورش بود ما رو شگفت زده کرده بود
خلاصه تو این 2روز خیلی اذیتم کردی هردقیقه لباست رو عوض میکردم چون یا اب بازی میکردی یا خاک بازی
اون جا دیگه خیلی ازاد بودی شب ها اونجا خیلی سرد میشد برعکس روزها خیلی گرم بود تو باغ کلی بهت خوش گذشت بعداز باغ هم رفتیم خونه عمه نفیسه خونه اون ها هم با
امیرحسین و مبینا بازی کردی تو این چند روز خیلی بهت خوش گذشت که اصلا دلت نمیخواست بیای خونه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی