خواستگاری رفتن دایی شیرین عسل
سلام عزیز مامان دیروز یکشنبه صبح رفتم اموزشگاه ظهر وقتی اومدم خونه مامان جون زنگ زد خونمون گفت شب میخواهیم بریم خواستگاری دایی محمد شب که شد من و تو با اقاجون اینا و یکی از رفیقاشون که معرفی کرده بود رفتیم خواستگاری دایی با دختر خانم صحبت کرد و قرار شد که فکراشون رو بکنن فردا جواب بدن امروز هم زنگ زدن جوابشون مثبت بود ولی داییجون یه ذره دو دله که بگه میخوام یا نه به نظرم خیلی دلهره داره قرار شد دوباره امشب هم بریم تا کامل صحبتاشون رو بکنن تا ببینیم خدا چی میخواد انشالله که همه پسر و دختر ها خوشبخت بشن داداش منم همینطور ما هم مثل دایی محمد دلهره داریم امشب رو بریم ببینیم چی میشه تو هم از دیشب رفتی خونه اقاجون هنوز نیومدی بعداز ظهر هم قراره برم اموزشگاه تا ساعت ٨:٣٠هم اونجام بعد از اموزشگاه میریم خواستگاری انشالله یه روز هم بریم خواستگاری تو عسل مامان